senator73

من همون senator73.blogfa.comهستماون وبلاگ به زودی حذف میشه!

+نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1398برچسب:,ساعت14:20توسط senator73 | |

picture 002.jpg

عکس دحتر خاله ی دوستن داشتنیمو براتون گذاشتم که حظ کنید!!!البته الان خیلی واسه خودش خانم شده!مخصوصا از لج بعضیا تو فیس...که دقیقا بفهمن بچه ی خوشگل یعنی چی!!امیدوارم لج اون بعضیاا ا ا ا ا ا ا دراومده باشه!!!!لایک!

+نوشته شده در پنج شنبه 11 مهر 1398برچسب:,ساعت10:28توسط senator73 | |

نمیدونم چی شد همه چیز عوض شده!

یه زمانی کپون روحیه و انرژیم اونقدر زیاد بود که دیگران از دوست و غیر دوست  گرفته تا هر کی که فکرشو بکنید این کوپنو از من میگرفت اما حالا من ورشکسته شدم و دیگه نه تنها این کوپنو اضافه ندارم بلکه واسه خودم کم آوردم، اونم توی سال مهم زندگیم،  و در حال حاضر تنها چیزی که  موجود دارم فقط ...بذارید نگم، شاید توی روحیتون تاثیر بذاره!البته  بگم این کوپنو فقط واسه خودم کم  آوردم ولی هنوز واسه بقیه ذخیره دارم،توی انباری !ولی خوب دیگه نوبت به خودم که میشه  نمیتونم ازش استفاده کنم،حتی مشاوره درسیم هم منو توی تنگنا گذاشته که اگر با همین روند روحی پیش برم ایشون هم دیگه از دستش کاری ساخته نیست و نمیذاره دیگه  برای مشاوره پیشش برم،میبینید تو رو خدا اوضاع منو.

گفتم این پستو بذارم به یاد قدیم و ندیما که واسه خودمون یل انرژی  بودم و بین همه به بمب انرژی و روحیه معروف بودم کسی که شکست و ناامیدی هم تو کتش نمیرفت اما حالا همه چی عوض شده ...همه چی ...یه هویی دلم واسه قدیما تنگ شد!کاش برگردن..کاش همه چی عوض شه، اونطور که من میخوام...کاش ...

 

 

+نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1398برچسب:,ساعت11:24توسط senator73 | |

 

دورتر ...

این جا

حوالی خوشه ی گندم از داس افتاده یی ،

من بودم که می خواندم !

با تک بال پوسیده ام !

دورتر... 

این جا پشت نه صدای دیگر

قطعا روزی صدایم را خواهی شنید !

روزی که نه صدا اهمیت دارد

و نه روز !

این روزها نوشته های زنده یاد حسین پناهی را بیشتر از همیشه درک میکنم :(

 

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1398برچسب:,ساعت1:59توسط senator73 | |

 

فرقی نمی کنه...!

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

شب باشه ،یا روز !

زمستون باشه ،یا تابستون !

چای بخوری ،یا یه کوفت دیگه !

ضبط مسخرت این ور تلویزیون باشه ،یا اون ورش !

یساری بخونه یا گروه پینگ فلوید !

پرده پنجره کشیده باشه ،یا نباشه !

دوستانت پیشت باشن یا نباشن !

خوش بو کننده ی هوا سرت و به درد آورده باشه ، یا نیاورده باشه !

اجلاسیه سازمان ملل  راه حلی برای آتش بس در افغانستان پیدا کرده باشه ، یا نه !

افغانستان بدبخت باشه یا خوشبخت !

هر  چه زور بزنی یادت بیاد ، یا یادت نیاد!

تیغ رو صورتت باشه ، یا صورتت زیر تیغ...

آره!

فرقی نمیکنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمیکنه !

خواب باشی ، یا خواب نباشی !

هنرمند باشی یا منرهند!

پولت از پارو بالا بره ، یا پاروت از پول !

عاشق باشی یا کیف قاپ !

آواز بخونی  ، یا گریه کنی !

عمود ایستاده باشی ،یا افقی و وارفته !

تلفن یه زنگ بزنه ، یا پنج زنگ !

گوشی رو برداری ، یا برنداری !

شامت نون و پیازچه باشه ، یا پیازچه  و نون !

اصلا زنده باشی ، یا مرده !

آره!فرقی نمیکنه !

گاهی وقتا هیچی با هیچی فرقی نمیکنه !

همین حالا!چند ساعت دیگه !

امروز!فردا!

عوارض اتوبان !

زمستونای بی برف !

برف های بی کلاغ !

کلاغ های بی چنار !

شاعرای بی شعر!

سکته دوم! اضطراب!

وقتی که تو تلویزیون بعضی پروژه ها ،مثل تخته ی آوازی یک کشتی شکسته تو بغل یه غریق می افته !

لیست اسامی مرده هایی که میشناختم و نمی شناختم !

حالا یا هرگز!

...

 آره!فرقی نمیکنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمیکنه !

...خب داره دیرم می شه !

باید برم !

در که بسته شد ،

دیگه فرقی نداره

فاصلت با من صد متره ، یا صد قرن !

وقتی نمیبینمت ،چشام باشن ، یا نباشن !

برام هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

اون جوریه که این جوری میشه!!!:((

مگه نه؟!

حرف زنده یاد حسین پناهی عزیز و حال این روزهای من ...برگرفته از دفتر پنجم سال هاست که مرده ام.

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1398برچسب:,ساعت16:45توسط senator73 | |

الان ساعت حدودا 4:40صبحه و من با خوندن یه خبر دروغین و نفرت انگیز از ادعای یه فرد نتوستم شدت عصبانیت خودمو کنترل کنم، هرچند که زمان انتشار این خبر فروردین بوده  ومن با توجه به درسو و کنکورم این خبر رو الان دیدم و شاید برخورد بااون کمی دیرشده اما به عنوان یک ایرانی مخترع نمیتونم که سکوت کنم.ادعا اینه که شخصی با نام علی رزاقی ادعا کرده که ماشین زمان اختراع کرده که 9 سال روی این قضیه کار کرده و حالا تا 5 سال دیگه هم میخواد انبوه سازی کنه و.....(باقی اطلاعاتو که و شرح مصاحبه ی این آقا رو میتونید بگیریدچون واقعا از انتشار متن کامل مصاحبه ی این اقای کلاش احساس تاسف دارم).

که البته این قضیه خوراک رسانه ای بوده برای  خبرگزاری ها و پایگاهای خبری  او ور آبی والخصوص همونایی که پیشرفت های ایرانو رو توی علوم مختلف از نظامی گرفته تا فضایی و پزشکی...نادیده میگرن وگاهی  مدعی اینم هستن که ما اخبار دروغینی رودر این موارد انتشار میدیم و گاهی همونطور که خوتون میدونید انتشار خبرهای پیشرفت و دست یابی به دست آورد های مختلف در حوزه هایی حتی مورد تردید و انکار و حتی تمسخر همین پایگاهای خبری این چند کشور قرار میگیره، نمونش همین چند ماهه پیش و فرستادن موجود زنده (همون میمون دوست داشتنی و باهوش)به فضا و واکنش رسانه های....که البته توی همین خبر دروغین توسط اون آدم توهمی، باز همون پایگاهای  رسانه ای کشورها وارد عمل شدن و تا جایی که جا داشته به این قضیه دامن زدندو و سعی به ساختن تصویری منفی از ایران و حتی دولت ایران و... داشتند هرچند که پایگاهای رسانه ای داخل هم (منظورم خبرگزاری فارس وروزنامه شرق )استارت انتشار این خبر  رو زده اند ....که واقعا جای تشکر داره!آخه پول در آوردن به هر قیمتی که نمیشه،لابد تازه کلی هم زوق کرده اند که ....البته این رو در ادامه اضافی کنم که مسوئولین داخل گویا به سرعت این خبر و ادعای ثبت این اختراع راتکذیب و سعی در خاتمه ی دامن زنی به این خبر و ادعا را داشته اند(نوش دارو بعد مرگ سهراب).البته بگم که بعضی پایگا های اون وری این ادعا را کمی منطقی تر رد کرده ودر نهایت این نتیجه گیری را داشته که یا شوخه ای رسانه ای بوده یا کار یک مخترع فریبکار.

شمابگید حق داشتم عصبانی باشم یا نه؟       

خودمونیم تا حالا خبری چه سیاسی چه علمی  نخونده بودم که تا این حد عصبانی شم.

راستی بازدید این خبر از سایتی که من گرفته بودم به این عدد 61301رسیده بود!اون فرد ادعا کرده بود که مدیرعاملمرکز هدایت راهبردی مخترعان و مبتکران کشوره
که بعد اعلام شد که چنین مرکزی وجود خارجی نداردمردد!و یک چیز خنده دار تر  اینه که در پاسخ به یکی از سولات اون خبر نگار در مورد استفادش از قوانین فیزیکی (منظور همون بعد های زمانه...) گفته من با انیشتین و نیوتن مشکل دارم. مشکل شخصی است...و خنددار تر اینه ک گفته طرح شبنمو اولین بار اون ارائه دادهخنده!!

 

 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1398برچسب:,ساعت10:27توسط senator73 | |

گروه:1لیلا(Li) نكند(Na) كه(k) روبه(Rb) سوزانده(Cs) فرنگیز(Fr).

گروه:۲بگو(Be)منیژه(Mg) كله ات را(Ca) سرویس میكنم (Sr)با(Ba) رنده(Ra).

گروه:۳بگو (B) الو (Al) جواد (Ga) اینجا (In) تیمارستان(Ti).

گروه:۴كسی© (Si) گریه(Ge) نكندسر (Sn) بی پولی(Pb).

گروه:۵نگو (N) پرسپولیس (P) اس آ اس (As) بگواستقلال(Sb) بی طرفه(Bi).

گروه:۶اه(O) سنی(S) سویرم(Se) تلی (Te) پروفسور(Po) تركی

         گروه۷:فرید (F) كلم (Cl) برد (Br) ایرج (I) آتش                                            .(At)

 

منبع:http://iaushab.ir/uploads/Table.jpg

 

حیفم اومد براتون نذارم.می بینید گاهی درس خوندن چقدر راحت میشهحالا هی زور بزن جدول تناوبی رو حفظ کنی!

+نوشته شده در دو شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت15:3توسط senator73 | |

توی یکی از این روزا تو تاکسی نشسته بودم،کنارم یه خانومی بود که بعد گذشت   زمان کوتاهی ازم پرسید شما دختر خانم جعفری هستید؟ من که انگار سوال عجیبی پرسیده باشه گفتم خانوم جعفری؟؟؟اون خانم یکم به من من افتاد و گفت منظورم فامیل پدر...خلاصه کاشف به عمل اومد که اون خانوم مادر بنده رو میشناخت، ولی خب تا بحال من و ایشون همدیگرو ندیده بودیم اما از روی شباهت زیاد و بی انتهای من به مادرم فهمیده بود که...تا بحال یه همچین اتفاقی نیفته بود ،چرا شده بود که خیلیا بگن من یه جورایی کپ مادرمم ولی این جوریشو ندیده بودم!

یا حتی یبار این اتفاق بالعکسش افتاد،یبار یه جلسه ی اعتراضی قبل شروع مدرسه ها منو و چند تا از بچه درس خونای مدرسه گذاشته بودیم که توی فلان روز و فلان ساعت بریم مدرسه، به همراه مادرامون تا ما حرف بزنیم و اعتراض کنیم و اونا هم حمایتگر ما باشنو و حرفامونو تصدیق کنن و هم حرف  ما به کرسی بشینه، خلاصه اون روز نمیدونم چی شد که من نرفتم و مادر بیچارو رو راهی کردم  خلاصه دو ستامم که تا اون روز مامانمو ندیده بودن( اخه میدونید من خیلی مستقلم!)بعدم اعتراف کردن که مامانه منو از روی شباهت نزدیکش به من شناخته بودن و خوشحال از اینکه کشف بزرگی کرده بودن!

خیلی وقتا من باور نمیکردم  این قضایای این چنین رو یا بالعکس مامانم  میگفت خدا نکنه تو به من رفته باشی،* البته حقم داشت چون وقتی عکس 17و20سالگیشو میدیدم حرفشو درک میکردم!!ولی خوب حدودا 2سال پیش یه عکسی پیدا شدا توی آلبومای قدیمی مادر جونم که تازه اونجا بود که هردومون پذیرفتیم که کاملاشبیه همیم!توی اون عکس دسته جمعی که مال زمانای خیلی قدیم بود و مامانمم  حدودا توی اون عکس 9و 10ساله میزد عین من بود انگار من اون لحظه اونجا بودم و اون عکسو گرفتم  ن مادر گرامی !!از اونجا بود که این قضیه بطور عینی واسه همه تفهیم شد!

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت17:17توسط senator73 | |

چند سالیه که باب شده همه بینیشونو عمل میکنن اونایی هم که هنوز عمل نکردن قصدش رو بلااستثنا دارن!!!

از دوستو فامیلو و غریبه گرفته اکثرا بینی عملین!فقط مونده ننه جونه من که...البته از حق نگذریم بعضیا مثل پ.ن واقعا سلامتیشون تحت شعاعه و نیاز مبرم دارن به این جراحی بعضیام مثل پ.ن که وقتی با تعجب ازش میپرسی  که بابا بینیت که خیلی خوب بود...چرا..؟میگه خوب بودا ولی میخواستم بهتر بشه!همین کارارو میکنید که رکورد دار میشیم دیگه!!!!تا چند سال پیش توی تصادفات اول بودیم تو جهان ،حالا...

آخه چرا اون دسته دوم پ.ن ها که بالا اشاره کردم اینطور فکر میکنن که با این کار چهره ی زیباتری پیدا میکنن ،اکثردخترای عصر امروز اینقد راه های زیبا تر کردنشون یجور شده که همه دارن میشن عین هم!انگار هممون زیبایی رو یجور میبینیم ،با یه قاعده های کاملا مشخص!!،غافل از اینکه این تناسبه که زیبایی میاره نه...

تا چند وقت پیش به این فکر میکردم که اگه شرایط پیش بیاد شاید بدم نیاد که یه تغییری به این نگین صورتم بدم!اما چند هفته پیش،  دختر  عمم که خیلی ایراد گیره از صورت و رفتار آدما و خیلی بهشون دقیقه، وقتی در مورد بینیم انتقاد کرد تصمیم گرفتم تا جان  در بدن دارم در حفظ این عزیز دل کوشا باشم!!!!!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت17:9توسط senator73 | |

چقد گاهی این حس واسه آدم غریبه و نامفهوم میشه...

همش تقصیر خودمونه، که گاهی اینقدر توی گوش خودمون میخونیم که چقد من بدشانسم ،چقد آخه من باید بد بیارم ،تا کی..؟و از این جور چیزا،غافل از اینکه بابا با گفتن این چیزا مشکلی حل نمیشه بلکه به مشکلات و بدآوردنا تم اضافه میشه و نا خواسته آهنربای ذهنمون رو برای جذب بدترینا یا بقول خومون بدبیاری ها و مشکلات فعال کردیم یه جایی به خومون میام که کوهی از بدآوردنا و مشکلات روی سرمون هوار شدن !!نمونش خود من، با اینکه توی این زمینه ها خیلی مطالعه کردم و تاثیرش رو توی یه مدت 4ساله از زندگیم دیدم و مهمترین دستاوردام و خواسته هام توی همون دوران بوده اما باز با یه شکست همه چیزو فراموش کردمو و با تکرار این جملات بدشانسی ها  و مشکلات کوچیک و بزرگ روی سرم خودم هوار کردم!اصلا میدونید به قول یکی از دوستای نابغه ی خودم لعنت به این کنکور که روال عادی زندگیمونو بهم زده  و بقول خودمم لعنت بهش که خوب و مثبت فکر کردنمون رو ازمون گرفته و آهنربای ذهنیمون رو برای جذب اتفاقات خوب و...غیرفعال کرده،و البته اینا کمترین چیزایی که ازمون گرفته،بگذریم،فقط میدونم برای برگشت زندگیم به روال قبل باید دوباره و حسابی روی ذهنم کار کنم  تا مثل قبل احساس رضایتم نسبت به خودم و داشته هام برگرده وشاید لازم باشه مثل قبل کتابای دکتر آزمندیان یا آبراهام هیکس یا حتی رمان های مارک فیشر رو دوباره بخونم. به قول یکی از دوستام قانون جاذبه مغزمون نگاه نمیکنه که ناراحتی و نمیخوای یا خوشحالی و میخوای ،به هر چیزی که فک کنی چه خوب و چه بد به همون عمل میکنه و تورو بهش میرسونه.هرچند که این چند وقته هر قولی که به خودم میدم  یا هر تصمیمی که میخوام اجراییش کنم ناموفقم انگار بقولی تصمیمم شده عین یه ماهی که هم گرفتنش برام سخت شده و هم نگهداریش! اما این یکی رو هر طور شده باید دوباره عملی کنم .

 

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت17:3توسط senator73 | |